مثل...
مثل شیشه خورد شدم......
كاش دلها آنقدر پاك بود كه براي گفتن دوستت دارم نيازي به قسم خوردن نبوود.......!!!
اشك ها قطـره نيستنـد !
بلكه كلمـاتى هستنـد كه مى افتنـد ....
فقط بخاطـر اينكه :
پيـدا نـميكنند كسى را
كه معنــى اين كلمـات را بــفهمـد
تنـهایی . . .
صــدای آکـاردئـونی ست . . .
کـه هـیـچ وقـت نمی فـهممــ
از کــجای خیـابـان می آید . . .
اگربدانى که هرگز به او نخواهى رسید,
بدترین دلتنگى آن است که کنار او باشى..
اون نگاهی که گوشه اش یه قطره اشک برق میزنه
به اندازه ی تموم حرفای دنیا سنگینه . . .
دلم برای یک نفر تنگ است…
نه میدانم نامش چیست…
و نه میدانم چه می کند…
حتی خبری از رنگ چشم هایش هم ندارم…
رنگ موهایش را نمی دانم…
لبخندش را هم…
فقط میدانم که باید باشد و نیست...
راه میــــــــروَم
و شَـــــــهر زیــــر پاهایَـــــم تَــمام میـــــشَــود!
تـــــــو…
هــــیــچ کُـــجا نیـــــستــی…
اونی که مدعی بود عاشقتــــــــه
.
.
....
.
.
.
.
هیچ غلطی نکـــــرد ...
دیگه چه برسه به اونی که میگه فقط یه دوستیه ساده