...
ای کسانی که ایمان آورده اید؛ عاشق شوید؟!
نه عاشق این جهان، و نه عاشق آن جهان،
بلکه عاشق آفریننده ی هر دو جهان
سیگار بود و دود...
خماری واسه لبخند...
تنهایی بود...
... از این اتاق به اتاق بقلی...
از این ایوان به ایوان پشتی...
دراز کش از این رو به اون رو...
سیگار و سیگار...
دود...
گونه های خیس...
وباز هم سیگار...
شاید این آخــــــ ـــرین سیــ ــگار باشد...
حـــرفـــــ هــاي نــاگفتــه ام را
مـي شــود در سکــوتــي جــاي داد
و مـــن مــانده ام کــه چگـــونـــه
اينهمـــه سکـوتـــــ را در دلـي خستـــه بگنجــانــم...!
تـــو بگـــو ايــن دل تـــابـــــ مــي آورد
اينهمـــه تنهـــــايـــي و ... ؟!
کــاش ميشــد گفتــــــــ امـــا نمـي شـــود...!
چه سخت است ،
تشیع عشق بر روی شانه های فراموشی
و دل سپردن به قبرستان جدایی
وقتی میدانی پنج شنبه ای نیست ،
تا رهگذری ،
بر بی کسی ات فاتحه ای بخواند . . .!
آدمای راستگو ؛
خیلی زود و خیلی راحت عاشق می شن
خیلی راحت احساسشون رو بُروز میدن
خیلی راحت بهت می گن که دوستت دارن
خیلی دیر دل می کنن
... خیلی دیر تنهات می ذارن
... اما
وقتی زخمی بشن
ساکت می شن
چیزی نمی گن
خیلی راحت میرن
دیگه هم بر نمی گردن !!!ا
سرت گرم است...
مزاحمت نمیشوم امابدان حرارت سرگرمی هایت مرا میسوزاند...!
لامصب بـــفــــ هــــم......
باد اگر باد بود ...
به تــــو رسیده بودم...
دیریست. . . .
بر باد رفته ام.. . . . . . . . . . . . .
شبی گفتم به قلیانم که از جانم چه می خواهی؟
نوشت با خط دود خود به دردت می خورم گاهی تو بر من مینهی آتش که درد خود کنی تسکین.
من بیچاره میسوزم تو از حالم چه میدانی...!
بغض ها را گاهی باید قورت داد.. عاشقانه ها را از پنجره تُف کرد...
و در ها را به روی همه بست..
گاهی
هیـــــــــــــــچـــــــ ــــــــــکـــــس
ارزش دچار شدن ندارد!
امروز از دوستم پرسیدم؛
تونستی توی این مدت فراموشش کنی!!!!!؟
خاک سیگارش رو تکوندو گفت: آره...!!
توی این ۲ سال و ۳ ماه و ۲۶ روز و ۴ ساعتی که رفته یه دفعه هم بهش فکر
نکردم
...
زنــدگـی چــه اتـــفـــاق غــــم انــگــيــزی ســت
وقـتــی
تــنـهــايی ات
سـال هـا از تــو بـزرگتــر بـــاشـــد !.
بعضی وقتا باید بذاری آدما همینطوری برن ،
نه برای اینکه اونا واسه تو با ارزش نیستن .
بلکه برای اینکه تو دیگه برای اونا با ارزش نیستی....
این روزها...بیشتر از قبل ،حال همه را می پُرسم...
ســنــگ صــــبــــور
غم هایشان می شوم...
اشک های ماسیده روی گونه هایشان را پاک می کنم
اما...یک نفر پیدا نمی شود
که دست زیر چانه ام بگذارد...
... سرم را بالا بیاورد و بگوید:
حالا تـــــــو برایم بگو
تـو زندگـی ، یه جایی هست ،
بعـد از کلی دویدن ،
یهـو وایمیستی ، سرتو میندازی پایین و آروم میگی :
" دیگه زورم نمی رســـه
بگذار تنهاییم دلیل پزشکی داشته باشد..................
اینطور نمیشود
باید یک غریق نجات همیشه همراهم باشد
غرق در فکرت شدن اصلا دست خودم نیست...
لــــــــحظه های ســــکوتم
پـــــر هیاهــــــــــو ترین دقــــایق زندگیم هستند
مــــــملو از آنــــــچـــه
مــــی خواهم بـــــــــــــــگویم
و
نــــــــــــمی گـــــویم....
می گویند:
دنیا بی وفاست،
اما...
قدرش را بدانید
من دنیای بی وفا تری هم داشتم...