چتر منطق را بر سر گرفته ام!
تا باران عشق را تجربه نکنم!...
دیگر توان مقابله با
تب و لرز برایم باقی نمانده است!!!

گرچه گاهی حال من مانند گیسوهای توست
بچه که بودم نقاشی میکشیدم !
بزرگتر شدم از هیجان جیغ میکشیدم !
فهمیدم چه خبره دور و برم ، درد کشیدم !
حالا دیگه نه درد میکشم نه جیغ نه نقاشی !
سیگار میکشم . . .
ﻫــــــــــــــــﯽ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ …
ﻣـــــــــــــــــﻦ ﺑﻪ ﺩﺭﮎ …
ﺧـــﻮﺩﺕ ﺧـــــﺴﺘﻪ ﻧﺸﺪﯼ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺩﺭﺩ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﻣــــــــــــــﻦ ....
هــر پنجــره ای زيبــاســت،
اگــــــر تـــــــو،
ميــان قــاب آن طلــوع کنــی ...
کسی هرگز نمی داند چه سازی می زند فردا
چه می دانی تو از امروز، چه می دانم من از فردا...
همین یک لحظه را دریاب که فردا قصه اش فرداست...
درود بر همه اونایی که
همیشه تو جمع میگن و می خندن
ولی دو دقیقه که باهاشون تنهایی حرف بزنی
میفهمی یه دنیا غصه دارند.
آنچه آدمـــــها را در کنــــار هم نگــــه میدارد
شبــــــاهت هایشان نیست
درک و شعورشــــان نسبت به تـــــفاوت هایشان است .!
از دور تو را دوست دارم،
بی هیچ، عطری
آغـوشی
لمسي
و یا حتی بوسهای.
تنها
... دوستت دارم،
از دور ..!
حواست به عشقت باشه يه وقتايي دلش ميگيره دلش توجه و محبت ميخاد
برو در گوشش زمزمه كن
عاشقتم عاشقتم عاشقتم . . .
ای کسانی که ایمان آورده اید؛ عاشق شوید؟!
نه عاشق این جهان، و نه عاشق آن جهان،
بلکه عاشق آفریننده ی هر دو جهان
سیگار بود و دود...
خماری واسه لبخند...
تنهایی بود...
... از این اتاق به اتاق بقلی...
از این ایوان به ایوان پشتی...
دراز کش از این رو به اون رو...
سیگار و سیگار...
دود...
گونه های خیس...
وباز هم سیگار...
شاید این آخــــــ ـــرین سیــ ــگار باشد...
حـــرفـــــ هــاي نــاگفتــه ام را
مـي شــود در سکــوتــي جــاي داد
و مـــن مــانده ام کــه چگـــونـــه
اينهمـــه سکـوتـــــ را در دلـي خستـــه بگنجــانــم...!
تـــو بگـــو ايــن دل تـــابـــــ مــي آورد
اينهمـــه تنهـــــايـــي و ... ؟!
کــاش ميشــد گفتــــــــ امـــا نمـي شـــود...!
چه سخت است ،
تشیع عشق بر روی شانه های فراموشی
و دل سپردن به قبرستان جدایی
وقتی میدانی پنج شنبه ای نیست ،
تا رهگذری ،
بر بی کسی ات فاتحه ای بخواند . . .!
آدمای راستگو ؛
خیلی زود و خیلی راحت عاشق می شن
خیلی راحت احساسشون رو بُروز میدن
خیلی راحت بهت می گن که دوستت دارن
خیلی دیر دل می کنن
... خیلی دیر تنهات می ذارن
... اما
وقتی زخمی بشن
ساکت می شن
چیزی نمی گن
خیلی راحت میرن
دیگه هم بر نمی گردن !!!ا
سرت گرم است...
مزاحمت نمیشوم امابدان حرارت سرگرمی هایت مرا میسوزاند...!
لامصب بـــفــــ هــــم......
باد اگر باد بود ...
به تــــو رسیده بودم...
دیریست. . . .
بر باد رفته ام.. . . . . . . . . . . . .
امروز از دوستم پرسیدم؛
تونستی توی این مدت فراموشش کنی!!!!!؟
خاک سیگارش رو تکوندو گفت: آره...!!
توی این ۲ سال و ۳ ماه و ۲۶ روز و ۴ ساعتی که رفته یه دفعه هم بهش فکر
نکردم
...
زنــدگـی چــه اتـــفـــاق غــــم انــگــيــزی ســت
وقـتــی
تــنـهــايی ات
سـال هـا از تــو بـزرگتــر بـــاشـــد !.
بعضی وقتا باید بذاری آدما همینطوری برن ،
نه برای اینکه اونا واسه تو با ارزش نیستن .
بلکه برای اینکه تو دیگه برای اونا با ارزش نیستی....
این روزها...بیشتر از قبل ،حال همه را می پُرسم...
ســنــگ صــــبــــور
غم هایشان می شوم...
اشک های ماسیده روی گونه هایشان را پاک می کنم
اما...یک نفر پیدا نمی شود
که دست زیر چانه ام بگذارد...
... سرم را بالا بیاورد و بگوید:
حالا تـــــــو برایم بگو